کـلــبـه درویــــشـی
آنــــایـــــوردوم هــــریـــــس
درباره وب
موضوعات وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
من دلم میخواهد ، خانه ای داشته باشم پر دوست....
کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام ، گل بگو گل بشنو...
هر کسی میخواهد وارد خانه پر عشق و صفای من گردد ،
یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند.
شرط وارد گشتن ، شست و شوی دلهاست.
شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست....
بر درش برگ گلی میکوبم ، روی آن با قلم سبز بهار
مینویسم ای یار
خانه ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر ، خانه دوست کجاست؟
نظرات شما عزیزان:
باد با چراغ خاموش کاری ندارد
اگر در سختی هستی بدان که روشنی!
پاسخ:ممنون...............
اگر در سختی هستی بدان که روشنی!
پاسخ:ممنون...............
صبورانه در انتظار زمان بمان!
هر چیز در زمان خودش تحقق پیدا خواهد کرد!
باغبان اگر تمام زمستان هم به گلهایش آب بدهد،
بوته های گل تا فصل بهار شکوفه نخواهند داد!!
پاسخ:آری همینطور است..........
هر چیز در زمان خودش تحقق پیدا خواهد کرد!
باغبان اگر تمام زمستان هم به گلهایش آب بدهد،
بوته های گل تا فصل بهار شکوفه نخواهند داد!!
پاسخ:آری همینطور است..........
... 

ساعت15:52---7 تير 1394
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!
پاسخ:مادر بزرگ....گم کرده ام در هیاهوی شهر.....آن نظر بند سبز را.....که در کودکی بسته بودی به بازوی من......در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق..........خمره دلم بر ایوان سنگ و سنگ شکست.........دستم به دست دوست ماند.......پایم به پای راه رفت.............من چشم خورده ام............من چشم خورده ام..............من تکه تکه از دست رفته ام.........در روز روز زندگانی ام
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!
پاسخ:مادر بزرگ....گم کرده ام در هیاهوی شهر.....آن نظر بند سبز را.....که در کودکی بسته بودی به بازوی من......در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق..........خمره دلم بر ایوان سنگ و سنگ شکست.........دستم به دست دوست ماند.......پایم به پای راه رفت.............من چشم خورده ام............من چشم خورده ام..............من تکه تکه از دست رفته ام.........در روز روز زندگانی ام
تاريخ : 7 / 4 / 1394برچسب:خانه دوست کجاست؟, | | نويسنده : ساده دل |
نويسندگان
آخرين مطالب
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
برچسبها وب
خدایا (5)
حامد زمانی (4)
حرف دل مدیر (4)
عشق (3)
فیلم (2)
رم (1)
تبریک هفته وحدت (1)
فرش هریس (1)
فرش هریس (1)